حضرت آیت الله مجتهدی می فرمایند: یادم می آید که هجده ساله بودم و شب عید بود، و من در مدرسه فیضیه قم تحصیل می کردم و چون ایام تعطیلات بود لذا تمام رفقا به شهرستانهای خود رفته بودند ،چون تنها بودم، تخم مرغی درست کرده و شروع به خوردن کردم. در همین حال به فکر افتادم که الان خانه ما پلو می خورند. خودم را موعظه کردم و گفتم عیب ندارد همین را بخور، دَرسَت را بخوان، مسجد و حرم برو، نماز شب بخوان، همین امور بهتر است، زیرا تحمل سختی ها انسان را به مقصد می رساند.
حضرت استاد می فرمایند: یکی از رمزهای موفقیت من این است که اساتید خود را دعا کنیم، شما هم اساتید خود را دعا کنید حتی استاد صرف ونحو خود را، و در نزد استادی درس بخوانید که اهل تقوا باشد و اگر بعدها هم منبری شدید، سعی کنید نام اهل بیت(ع) را با عظمت ببرید زیرا آن بزرگواران در اصل اساتید ما هستند و همه علوم به آنها ختم می شود لذا با احترام نام ببرید مثلاً بگویید امیرمؤمنان علی ابن ابیطالب(ع) یا فاطمه زهرا(س) ولی بعضی ها هستند، خصوصاً از اهل منبر، می گویند علی به فاطمه گفت، این گونه منبرها نور ندارد، و من از این اشخاص بدم می آید، چرا که اگر همان خطیب که به مولای متقیان علی(ع) می گوید علی، اگر او را به هنگام صدا زدن، اسم کوچک را بگویی، ناراحت می شود.
چقدر خوب است که انسان طالب موعظه باشد یا کسی آدم را موعظه کند. وقتی خدمت عالم بزرگ و نورانی می رسید، تقاضای موعظه کنید.
نجاری خدمت آیت الله اراکی رسید و تقاضای موعظه کرد. آقا فرمودند: "چه کاره ای؟ گفت: نجارم. فرمودند: برای دلت درب ساخته ای؟ اگر برای دلت درب نساختی، یک درب برای دلت بساز که غیر خدا به دلت راه پیدا نکند.
ما پیرمردها دیگر دلی برایمان نمانده، خوش به حال شما جوان ها! شما الان می توانید برای دلتان درب بسازید، درب آهنی ای بسازید که کسی نتواند وارد دل شما شود. کسانی که سن شان بالا رفته، دیگر زمین دلشان خراب است، البته نه کسانی که خوب هستند و هدایت شدند، آنهایی که هدایت نشدند و شیطان پیشانی آنها را بوسیده است.
چون در روایت است آنهایی که چهل سال عمر کرده اند ولی با خدا ارتباطی برقرار نکرده اند، شیطان پیشانی شان را می بوسد و می گوید: "تو دیگر هدایت نمی شوی"
تا چهل سال امید است که انسان آدم شود، اگر چهل سال بگذرد هر چه به او بگویند مثل این است که به دیوار گفته اند و اثری ندارد. تا جوان هستید، نگذارید دلتان خراب شود.